از بزرگی شنیدم هـر موقع میخواهید گـناه کنید

هر موقع زمینه ی گـناه آمــادس ، رویتـــــ رو به سمت

کربلا کن

دلتــــ رو ببـر کربــ♥ــــــلا

و سه مرتبه بگو:

السلام علیک یا اباعبدالله

السلام علیک یا اباعبدالله

السلام علیک یا اباعبدالله

اون وقت ببین دیگه روت میشه گناه کنی؟؟؟

اون موقع ببین از اربابــــــ خجالتــــــ نمیکشی؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 18 بهمن 1394برچسب:, | 13:21 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 18 بهمن 1394برچسب:, | 13:21 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |

 

مامان لحاف من قرمز بود .چرا رنگش سفید شده؟


بالشم مثل پنبه بود پس چرا سنگ شده?


بابا تو که میدونستى من از تاریکى میترسم پس چرا لامپ رو روشن نکردى؟


مگه داره بارون میاد؟


اخه همه جا بوى نم خاک میده. من که دیروز حموم بودم پس چرا منو شستن؟


عشقم چرا گریه میکنى؟


اروم باش . مگه وقتى زنده بودم ارزشمو فهمیدى؟


چرا گریه میکنید؟


مگه همتون نمیگفتید الهى من نباشم تا راحت شید؟


حالا من رفتم به ارزوتون رسیدین؟


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 18 بهمن 1394برچسب:, | 13:19 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |

برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 18 بهمن 1394برچسب:, | 13:17 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |

                                                                             فرقی ندارد...

حرفی نیست...
وقتی از مادر

ارثی رسیده باشد به

"ریحانه ها"

تابستان و زمستان

مشهد و لندن

فرقی ندارد...

هر زمان و مکانی که باشند

تاج بندگی بر سر دارند...ا

ارث مادریست "چادرم"

برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 بهمن 1394برچسب:, | 16:11 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |

 کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا؛ 
آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم...
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !!
هر چه بود باز بود...
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد : این را گفتم که بیایی..
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را؛
به روی تو نبسته بودم ...
کوله بارم بر زمین افتاد و؛
پیشانیم بر خاک ...
"مهربان خدایم دوستت دارم"...
*
*
پی نوشت:
آنچه ما کردیم هیچ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را...


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 بهمن 1394برچسب:, | 16:7 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |

 گفتگوی کبوتر بقیع با کبوتر امام رضا:
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
هر کجا پر میزنی تو حرم امام رضا
من کبوتر بقیعم با تو خیلی فرق دارم
جای گنبد سرم به روی خاکا میزارم
اونجا هر کی میپره طائر افلاکی میشه 
اینجا هر کی میپره بال و پرش خاکی میشه
اونجا خادما با زائرا مهربونن
اینجا زائرا رو از کنار قبرا میرونن
تو که هر شب میسوزه صدتا چراغ دور و برت
به امام رضا بگو تویی غریب یا تویی یا مادرت؟؟؟ 
یا زهرا (س)...


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 بهمن 1394برچسب:, | 16:6 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |

                                                                                    آقای من 

هنوز نمی دانم  که جمعه ها بها هستند یا بهانه
و هنوز نمی دانم که ندبه ها ندا هستند یا نشانه
وکُمِیتِ کمیلم که بر سبزه زارهای دل به تندی می تازد ،
راه را گم کرده است یا نه
آنکه شاه راه را می داند و به بیغوله می رود
و هر جمعه که می گذرد سر در زندان می گذارم
و در زندان دل خویش ، با زنده ای زمزمه می کنم .

برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 بهمن 1394برچسب:, | 16:4 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 1 بهمن 1394برچسب:, | 12:23 | نویسنده : دختری به رنگ اسمون |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.


کد موزيک

!-- HTML Codes ramsarmusic.com --
کد شمارنده ی صفحه
فا تولز ، ابزار رایگان وبمسترشمارنده ی صفحه
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت